خسرو گلسرخی
خسرو گلسرخی شاعر و نویسنده مردمی در روز دوم بهمن 1322 در شهر رشت متولّد شد نام پدرش قدیر بود. كه گلسرخی در سنّ 5/1 سالگی این تكیهگاه را از دست داد، مادرش بانو «شمسالشریعه وحید» نام داشت كه بعد از مرگ همسرش، خسرو و برادر دو سالهاش فرهاد را نزد پدرش «حاج شیخ محمّد وحید» كه در قُم میزیست برد. وحید مرد مبارزی بود كه در كنار میرزا كوچكخان جنگلی در نهضت جنگل جنگیده بود و بالطبع هنوز هم همان روحیّة مبارزه در وجودش بود خسرو توسّط چنین مبارزی تعلیم دید و تحت تأثیر نظرات او قرار گرفت و روحیّة مبارزه در وی متجلّی گشت، حتّی شعرهایی به نام جنگلیها در این رابطه گفت.
خسرو گلسرخی در 29 بهمن 1352 به جرم شركت در طرح گروگانگیری رضا پهلوی علیرغم اینكه به خاطر بودن در زندان ساواك هرگز نمیتوانست چنین كاری را انجام دهد و صرفاً به خاطر دفاع از عقایدش در دادگاه نظامی به اعدام محكوم گردید.
دفاعیّهی او در دادگاه مشهور شد. این دفاعیّه با سانسور در همان زمان رژیم شاه از تلویزیون پخش شد ولی بار دیگر به صورت کاملتر در اولین روزهای سقوط شاه در پنجمین سالگرد اعدام او در شب ۲۹ بهمن ۱۳۵۷ از تلویزیون سراسری ایران پخش شد. او در دادگاه از عقاید مارکسیستی خود و تأثیر پذیریاش از اسلام سخن گفت و رژیم شاه را به شدّت محکوم کرد. او دفاع خود را چنین آغاز كرد:
“به نام نامی مردم:
إنّ الحياة عقيدة و جهاد. سخنم را با گفتهاي از مولا حسين، شهيد بزرگ خلقهاي خاورميانه آغاز ميكنم … من در دادگاهی كه نه قانونی بودن و نه صلاحیّت آن را قبول دارم از خود دفاع نمیكنم بعنوان یك ماركسیست خطابم با خلق و تاریخ است هر چه شما بر من بیشتر بتازید من بیشتر بر خود میبالم چرا كه هر چه از شما دورتر باشم به مردم نزدیكترم و هر چه كینة شما به من و عقایدم شدیدتر باشد لطف و حمایت تودة مردم از من قویتر است حتّی اگر مرا به گور بسپارید كه خواهید سپرد مردم از جسدم پرچم و سرود می سازند… زندگی امام حسین نمودار زندگی كنونی ماست كه جان بر كف برای خلقهای محروم میهن خود در این دادگاه محاكمه میشویم او در اقلیّت بود و یزید بارگاه و قشون و حكومت و قدرت داشت او ایستاد و شهید شد هر چند كه یزید گوشهای از تایخ را اشغال كرد ولی آن چه كه در تداوم تاریخ تكرار شد راه حسین و پایداری او بود نه حكومت یزید آن چه را كه خلقها تكرار كردند و میكنند راه حسین است …”
محبوبیّت گلسرخی ترس ساواك را برانگیخت، آنها به تكاپو افتادند تا شاید در آخرین لحظات بتوانند در او رسوخ كنند، لذا به او كه با شكیبایی منتظر تیرباران بود پیشنهاد شد كه از شاه تقاضای عفو كند اما او فقط پوزخند زد و خندید … .
و بالاخره وی پس از صدور حکم اعدام در دادگاه نظامی، در میدان چیتگر تهران، تیر باران و کشته شد.